جلال الدین محمد بلخی که بود؟
مولانا جلال الدین محمد بلخی، در سال ۶۰۴ هجری قمری (۵۸۶ شمسی)، در خانواده ای اصیل در بلخ متولد شد.
سال های ابتدایی زندگی وی، مصادف بود با حمله چنگیزخان مغول و به همین علت، خانواده ناگریز به ترک وطن شدند.
پدرش بهاءالدین ولد، در جامعه خود به عنوان معلم دینی مورد احترام بود.
بهاءالدین، پدر مولانا و همراهانش از نیشابور عازم بغداد شدند و با بسیاری از علما و صوفیان آن شهر ملاقات کردند. از آنجا به حجاز رفتند و پس از این سفر به دعوت الله الدین کی قباد، حاکم آناتولی، بهاءالدین به آسیای صغیر آمد.
سرانجام در قونیه در آناتولی در غربی ترین قلمرو امپراتوری سلجوقی ساکن شد.
خانواده او در شهر مسلمان نشین قونیه در ترکیه کنونی ساکن شدند. بهاءالدين، رئيس مدرسه اي شد و پس از مرگش، مولانا در سن ۲۵ سالگي جايگزين پدر شد.
شخصیت مولانا چگونه شکل گرفت؟
يكي از شاگردان بهاءالدين به نام سيد برهان الدين محقق به تربيت مولانا در علوم ديني و عرفانی ادامه داد. مولانا به مدت نه سال به عنوان شاگرد برهان الدین به تصوف پرداخت تا اینکه برهان الدین نیز درگذشت.
اودر قونیه شهرت فراوانی به دست آورد و در آنجا ازدواج کرد، صاحب فرزندان شد و به دلیل تدریس و تحصیلاتش پیروانی به دست آورد.
در آن زمان، او تمایلی به شاعری نداشت و می گفت: «به خدا سوگند من به شعر اهمیت نمی دهم و در نظر من بدتر از این نیست.»
با این حال، دیدگاه مولانا پس از ملاقات با معلم معنوی خود، شمس تبریزی، تغییر کرد.
برخورد با شمس
برخورد او با شمس در اواخر پاییز ۳۷ سالگی مولانا بود که زندگی او را به کلی تغییر داد.
می گویند مولانا شش ماه را با شمس گذراند و اسرار مطلق را آموخت و چنان تغییر کرد که نزدیکانش متعجب بودند .
پسرش نوشت: «پدرم پس از ملاقات با شمس، تمام روز را می رقصید و تمام شب آواز می خواند. او یک عالم بود، شاعر شد. او یک زاهد بود، از عشق مست شد.»
و این شد که شخصیت عظیم مولانا بروز پیدا کرد و آثاری همچون مثنوی معنوی را خلق کرد.
ارادت او نسبت به شمس منجر به بروز مشکل شد.
علاقه مولانا به شمس حسادت فرزندان و پیروانش را برانگیخت . و در نهایت منجر به ناپدید شدن شمس شد.
وی پس از آن پسر بزرگش، سلطان ولد را فرستاد تا شمس را از دمشق بازگرداند، اما او به راست یا دروغ گفت که شمس را نیافته است.
برخی می گویند شمس به دست اطرافیان مولوی کشته شده و برخی دیگر، حکایت از تبعید او دارند.
پسر بزرگ سلطان ولد به دمشق فرستاده شد تا شمس را بازگرداند، اما دروغ گفت و شمس ناپدید شد. گمانه زنی درباره مرگ یا تبعید او همچنان ادامه دارد.
پس از این واقعه، مولانا با سرودن شعر، مرثیه سرایی و اجرای رقص، به ویژه رقص سماع خود را دلداری می داد.
آثار برتر او در اواخر جوانی (۳۷ سالگی به بعد)، میانسالی و پیری نوشته شده اند.
مذهب مولانا چه بود؟
ایشان یک صوفی بودند. این یک سنت عرفانی اسلام است که به تجربه دیدار و گفتگوی مستقیم خدا به عنوان مظهر عشق الهی می پردازد.
صوفیان را می توان با شیعه، سنی، سایر جریان های اسلامی یا ترکیبی از سنت های متعدد مرتبط دانست.
تصوف که حدود ۲ قرن پس از اسلام در خاورمیانه ظهور کرد، متعاقباً به چندین مذهب مختلف، معروف به طریقت اسلامی تبدیل شد. معروف ترین این دستورات، سنت های مولوی است که به این شاعر و عارف فرزانه، یعنی جلال الدین محمد رومی مربوط می شود.
مانند دیگر شاعران صوفی، مضمون زیربنای نوشته های مولانا، اشتیاق او به دیدار مستقیم با خدا است که معشوق واقعی است. اشعار عارفانه مولانا تماما درباره عشق الهی است.
آثار مولانا
مثنوی معنوی منظومه ای شش جلدی و شامل ۲۷ هزار بیت است که بسیاری از صوفیان آن را پس از قرآن از نظر اهمیت، دوم می دانند. بسیاری آن را یکی از بزرگترین آثار شعر عرفانی می دانند.
مثنوی معنوی بزرگترین اثر مولانا هست و آن را در سالهای آخر عمر خود سروده.
از دیگر آثار مهم مولانا
دیوان شمس تبریزی (که شامل برخی از آثار شمس تبریزی است و نامگذاری شده به افتخار دوست و الهام بخش بزرگ مولانا) است. دیوان شمس شامل بیش از ۳۵۰۰ غزل و ترجیع می شود. نسخههای خطی اولیه دیولن شمس بیش از ۳۰۰۰ غزل دارد. دلایل متعددی برای تصمیم مولانا به نامگذاری شاهکار خود به نام شمس ارائه شده است. برخی معتقدند از آنجایی که او بدون شمس شاعر نبود، شایسته است که این مجموعه به نام او نامگذاری شود.
یکی دیگر از نوشته های ایشان، فیه ما فیه است.
فیه ما فیه از سخنان مولانا در موضوعات مختلف تشکیل شده است. مولانا خود این گفتارها را ننوشته است.
این کتاب را پسرش سلطان ولد و یکی از شاگردان دیگرش کنار هم قرار داده اند.
براساس حکایات، داستان ها، روایات و تمثیل های مولانا در طول ۳۰ سال، ثبت کرده اند.
نوشته دیگر مجالس سبعه (هفت جلسه) است. که شامل هفت خطبه در هفت مجلس مختلف است. به گفته افلاکی، مولانا پس از شمس تبریزی به درخواست بزرگان به ویژه صلاح الدین زرقوبی به ایراد خطبه پرداخته است. که گفته های وی مکتوب گشته اند.
مجالس سبعه
مجالس سبعه از سخنرانی ها و نطق های مولانا برای مریدانش تشکیل شده است.
پس از آشنایی با شمس، مولانا تنها یکبار آن هم به اصرار صلاح الدین زرکوب برای سخنرانی به منبر رفت.
مضمون این کتاب شرح و تفسیر آیات قرآن به زبان ساده و شعر است. ولی در آن اثری از آن شور و شوق پس از ملاقات با شمس نیست.
وفات مولانا
مولانا در پنجم جمادی الاخر سال ۶۷۲ هجری قمری، مصادف با ۲۶ آذر ماه در قونیه درگذشت.
او در کنار پدرش به خاک سپرده شد و پیروانش زیارتگاهی برای او برپا کردند. شهرت مولانا در زمان حیاتش قابل توجه بود و مرگ او با سوگواری گسترده مواجه شد.
مقبره مولانا دارای مسجد، محل زندگی دراویش و مدرسه نیز می باشد، همچنان دوست داران وی از سرتاسر دنیا به آرامگاه او می روند.
وقتی مولانا به بستر بیماری افتاد مرگ خود را پیشگویی کرد.
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
مائیم و موج سودا، شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
مائیم و آب دیده، در کنج غم خزیده بر آب دیده ما، صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را، دارد دلی چو خارا بکشد کسش نگوید، تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد ای زردروی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردیست غیر مردن، کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم، کان درد را دوا کن
در خواب دوش، پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0